فیلم انگل را به تصادف در یکی از سایتهای دانلود پیدا کردم و چون گاهی آدم حوصلهاش از فیلمهای مونوتون هالیوودی سر میرود، با عنایت به نمره خوب imdb آن با خودم گفتم که بد نیست که دانلودش کنم، شاید تجربه خوبی باشد.
فیلم انگل را به تصادف در یکی از سایتهای دانلود پیدا کردم و چون گاهی آدم حوصلهاش از فیلمهای مونوتون هالیوودی سر میرود، با عنایت به نمره خوب imdb آن با خودم گفتم که بد نیست که دانلودش کنم، شاید تجربه خوبی باشد.
همین طور هم شد. چون وقت کافی نداشتم، مجبور شدم، فیلم را در دو روز ببینم و از قضا، فضا و حال و هوای و ضربآهنگ فیلم تا حدی در نیمه دوم آن متفاوت از نیمه اول آن بود.
این فیلم را جون هو بونگ کارگردانی کرده است. این یک دهه، کرهایها حسابی در صنعت سرگرمیسازی از فیلم و سریال گرفته تا موسیقی پاپ و حتی معرفی ستارههای یوتیوبی پیشرفت کردهاند. تازهترین ستارهها آنها همین بونگ جون هو است که با همین فیلم انگل، نخل طلا را برایشان به ارمغان آورده است. حالا ما به جز پارک جان ووک ، روی یک کارگردان دیگر هم باید حساب باز کنیم.
بگذارید مروری مختصر داشته باشیم بر فیلمهای قبلی جون هو بونگ :
خاطرات قتل یا MEMORIES OF MURDER در سال ۲۰۰۳ ساخته شد. . خاطرات قتل ماجرای یک گروه کارآگاه متشکل از چهار نفر را دنبال میکند که هر کدام با متد متفاوتی به دنبال یک قاتل سریالی هستند. این قتلها الهام گرفته از ماجرای واقعی قتل ۱۰ دختر در کره است که ابتدا یک نمایشنامه بود و بونگ و همکار فیلمنامهنویسش شیم سونگ بو، آن را به فیلمنامه تبدیل کردند.
میزبان یا THE HOST در سال ۲۰۰۶ ساخته شد. . فیلمی ۱۴ میلیون دلاری درباره هیولایی که از آزمایشهای آمریکاییها در کره به وجود آمده. بر خلاف فیلمهای هیولایی آمریکایی، بونگ قهرمانان فیلم فاجعه و هیولاییاش را نه در میان پرسنل ورزیده ارتش یا قهرمانان معمول هالیوودی، که از یک خانواده دکهدار انتخاب کرده بود که دختر کوچکشان توسط هیولای رودخانه هان ربوده میشد. این فیلم برشی از فضای سیاسی پرتنش کره را هم به ما نشان داد. کشوری که به خاطر شرایط خاص سیاسی و اقتصادیاش، دائما با مضامین مانند فساد و اختلاس و به طبع تظاهرات مردمی علیه این موارد روبروست.
مادر یا MOTHER در سال ۲۰۰۹ ساخته شد که روایتی بود از یک مادر و فرزند کندذهناش در شهری کوچک که به فروش گیاهان دارویی و طب سوزنی مشغول است. زمانی که پسر به جرم قتل یک دختر دبیرستانی محکوم میشود، مادر که پول لازم برای استخدام یک وکیل را ندارد تمام تلاشش را میکند تا فرزندش را نجات دهد.
اسنوپیرسر SNOWPIERCER در سال ۲۰۱۳ ساخته شد. . دنیای اسنوپیرسر زمینی یخ زده دارد که تنها بشر میتواند در یک قطار به حیات ادامه دهد. قطاری که در طول سال در دور زمین میچرخد. بحران از انقلاب افراد فقیر انتهای قطار علیه طبقه ثروتمند پیش روی قطار شروع میشود. انقلابی به رهبری معنوی گیلیام (جان هرت) و مدیریت کرتیس (کریس اِوَنس) علیه افراد متول کوپههای جلویی مخصوصا ویلفورد (اد هریس) مردی که رئیس و سازندهٔ اصلی قطار است. اسنوپیرسر درباره مفاهیمی است که بونگ همیشه شیفته آنها بوده؛ اختلاف طبقاتی، هزینه زندگی مدرن، سیستمهای قدرت ناکارآمد.
اُکجا OKJA در سال ۲۰۱۷ ساخته شد. اُکجا روایتی از یک دختر کرهای به نام میجا و ابرخوک ژنتیکیای به نام اُکجا است که توسط یک شرکت بینالمللی ایجاد شده. وقتی اُکجا به عنوان بهترین نمونه آزمایشی در سرتاسر انتخاب میشود و برای آزمایشات برده میشود، میجا سفری را برای بازگرداندن او آغاز میکند.
و سرانجام میرسیم به فیلم انگل:
فیلم در ابتدا فیلمی کاملا سرگرمکننده مینماید، اما قدری که جلوتر که میرویم، متوجه میشویم، در مایههای کمدی سیاه است.
ما با یک خانواده فقیر کلاسیک ۴ نفره و بیکار روبرو هستیم. خانوادهای متشکل از یک پدر الکلی، یک مادر، یک دختر بیست و چند ساله باهوش و یک پسر باز هم سریعالانتقال زیرک که هیچ کدام نتوانستهاند تحصیلات آکادمیکی داشته باشند و به نظر نمیرسد به جز کارهای سطح پایین، ممر دیگری برای درآمد پیدا کنند.
آنها در یک زیرزمین زندگی میکنند. تا اینکه دوست پسر خانواده، یک کار به او پیشنهاد میکند. پسر و خانواده او که شرایط جامعه و نیازشان باعث شده که تنزل اخلاقی پیدا کنند، همه تلاششان را میکنند که از این فرصت کاری به سبک خاص خود، بیشترین بهره را ببرند…
از آن سو ما یک خانواده توانگر در یک خانه زیبای بزرگ و خواستنی را داریم. خانواده آنها هم ۴ نفره است.
از نیمه فیلم که گذر میکنیم رفته رفته متوجه میشویم که فیلم بیانگر فاصله طبقاتی و جدال لایهها برای پرش از طبقه مادون به طبقه بالای خود است.
فیلم تاکید خاصی به خودبرتربینی طبقه برتر اجتماع و بیزاری ذاتی از آنها از یکی شدن با طبقه مادون، حتی در شرایط ویژه دارد. آنجایی که چند بار، اعضای خانواده ثروتمند، استمشام بوی آزاردهنده فقر از خدمتکاران جدید خود را متذکر میشوند.
اتاق مخفی یا پناهگاه، هم یکی از استعارههای زیبای فیلم است. همچنانکه انگلها در بدن انسان، لانه میکند و رفته رفته با او به یک همزیستی مسالمتآمیز پنهان یا آشکار میرسند، در فیلم نشان داده میشود که چطور حیات یا ممات برخی از مردم بالجبار با ارتزاق از لایههای بالایی، گره میخورد.
فیالواقع فیلم تعامل لایههای پایین را با دسته برتر در چند دسته، تقسیمبندی میکند:
۱- آنهایی که میخواهند خودشان دگردیسی پیدا کنند و با هر شیوه ممکن و غیراخلاقی، به اربابان آینده تبدیل شوند و از دروغ و له کردن نیازمندان دیگر نمیترسند.
۲-آنهایی که فقط گذران زندگی برایشان مهم است و ترجیح میدهند در ازای یک خدمت صادقانه، فقط حقوق ناچیزی دریافت کنند.
۳-آنهایی که بین این دو دسته قرار میگیرند و انگل همزیست طبقه فرادست میشوند.
در این بین در فیلم انگل، چیزهای که ناکام میمانند و به جایی نمیرسند، این اجزا هستند: عشق و هوش و زیرکی.
دختر عاشقپیشه خانواده فرادست، بیهوده به پسر فقیر دل بسته است. پسرک خردسال خانواده آنها که شاید باهوشترین عضو خانواده هم باشد، در آستانه اسکیزوفرنی و یا مصروع تلقی میشود و تا آخر هم گیج و منگ میماند، همان گونه که دختر حوان خانواده فقیر، به جای پیدا کردن فرصتی شایسته برای بهره بردن از استعداد خود، هوش سیاهش را در جای دیگر صرف میکند.
فیلم در اخر نمیتواند و نمیخواهد راه چارهای پیدا کند و یا تبدیل به یک فیلم پریانی شود و یک آشوب و آنتالپی ختم میشود. چیزی که عملا در جهان کنونی هم شاهد آن هستیم.
منبع: در فیلمشناسی آثار قبلی جون هو بونگ از مقاله علی ملاصالحی در شماره ۲۹۹ دنیای تصویر استفاده شده است.